در دورانی که مرغ و خروس های لیولد اولسون و همسرش کلارا در مزرعه آرام و آرامش خود زندگی میکردند، روزی آنها با یک واقعه بیسابقه روبرو شدند که همه را به شگفتی و حیرت انداخت.
در یک روز معمولی، لیولد در حال سر بریدن مرغ و خروسهایش بود و همسرش کلارا در کنارش پرهای مرغان را میکرد. اما ناگهان، یک اتفاق عجیب رخ داد.
از بین تمام مرغ و خروسهایی که در آن روز قربانی شدند، یک مرغ در برابر مرگ مقاومت کرد و با شگفتی همه، بدون سر باقی ماند!
این وقایع غیرمعمول باعث شد که لیولد و کلارا به شگفتی و حیرت بیفتند. آنها مرغ بدون سر را با دقت بیشتری بررسی کردند و بعد از اطمینان از واقعیت این اتفاق، او را به داخل یک قفس انداختند. اما عجیبترین اتفاق هنوز رخ نداده بود.
صبح روز بعد، با شگفتی فراوان، خروس بدون سر همچنان زنده بود! این وضعیت غیرقابل توجیه بود و لیولد تصمیم گرفت تا این خبر عجیب را با سایر مردم به اشتراک بگذارد.
لیولد به شهر محلی رفت و با حیرت و شگفتی خود را به مردم شهر شرح داد.
اما بسیاری از مردم ابتدا این خبر را با انکار مواجه کردند و فکر کردند که لیولد دچار دیوانگی شده است. اما زمانی که لیولد خود را با خروس بدون سر نشان داد، همه به شگفتی فرو رفتند و این اتفاق غیرقابل توضیح را شاهد شدند.
این وقایع عجیب و غریب باعث شد تا نام لیولد اولسون و مرغ بدون سر از دهان به دهان مردم شهر شود و برای مدتی حیرت و شگفتی در میان مردم به همراه داشت. این معجزه طبیعت، موضوعی مورد توجه و بحث بود که در ذهن مردم به خاطر ماند.
مایک به سیرک رفت!
خبر عجیب و غریب این مرغ بدون سر به سرعت در سراسر منطقه پخش شد، تا اینکه یکی از روزنامههای محلی خبری درباره آن منتشر کرد و باعث شهرت بیشتر آن شد. پس از دو هفته، فردی به نام هوپ وید از یوتا حدود ۵۰۰ کیلومتر سفر کرد تا این مرغ عجیب را ببیند. پس از بررسی و اطمینان از واقعیت این اتفاق، به لیولد و کلارا پیشنهاد وسوسهانگیزی داد: او پیشنهاد داد تا مرغ بدون سر را در سیرک به نمایش عموم بگذارند و از این راه درآمد خوبی کسب کنند!
لیولد و کلارا که تا آن زمان زندگی ساده و متواضعی داشتند، این پیشنهاد را قبول کردند و همراه با مرغ عجیب خود به شهر سالت لیک و دانشگاه یوتا رفتند. در آنجا، دانشمندان آزمایشهای مختلفی روی این مرغ انجام دادند تا دلیل زنده ماندن او را متوجه شوند.
همزمان با این اتفاقات، مجله معروف و معتبر “لایف” داستانی با عنوان “مایک معجزه، مرغ بدون سر” را منتشر کرد. این مقاله باعث شهرت جهانی و گسترده مایک شد و مردم شهرهای دیگر هم دوست داشتند این مرغ عجیب را از نزدیک ببینند.
در نتیجه، لیولد و کلارا همراه با مرغ عزیزشان به تور دور آمریکا رفتند. شرح ماجراهای مایک به دست کلارا ثبت شده است و این دفترچه و خاطرات همواره تا به امروز باقی مانده است.
مرگ مایک
همچنین، علاوه بر نامههای مثبت، مردم شهرهای مختلف نامههایی نیز به لیولد و کلارا مینوشتند که همهٔ آنها مثبت نبود.
برخی از این نامهها شامل انتقاداتی بودند و برخی دیگر کار این زوج را با رفتار نازیها تشبیه میکردند. با این وجود، لیولد و کلارا به تصمیمات خود پایبند بودند و ادامه دادند.
پس از اولین تور، اولسنها تصمیم گرفتند که مایک، مرغ بدون سرشان را به فینیکس، آریزونا ببرند. اما در آنجا فاجعهای اتفاق افتاد.
در بهار سال ۱۹۴۷، پس از ۱۸ ماه از زمان سربریدن، ناگهان مایک درگذشت. این اتفاق ممکن است برای مایک نهایت آرامش را به ارمغان آورده باشد.
اما برای خانواده اولسن، این یک فاجعه بود و باعث از دست دادن منابع درآمد و شهرت برجستهای شد.
این واقعه نه تنها برای خانواده اولسن، بلکه برای تمامی مردمی که به داستان مایک پیوسته بودند، یک ضربه سنگین بود که هرگز فراموش نمیشد.
مرغ بدون سر چگونه غذا میخورد؟
این سوال طبیعی و منطقیست که همه را به گوشزد میکند. واقعاً چگونه یک مرغ بدون سر میتواند زنده بماند و غذا بخورد؟ با خواندن داستان، میتوانیم به این سوال پاسخ دهیم.
لیولد و کلارا، با تمام تلاش و دقت، به روش خاصی از غذا دادن به مایک، خروس بدون سر، میپرداختند.
آنها غذاهای مایع و آب را مستقیماً به مری مایک میریختند. البته، این کار با احتیاط کامل و با استفاده از سرنگی برای پاک کردن گلوی او انجام میشد.
البته این کار را یک قطره چکان و با احتیاط کامل انجام می دادند و بعد گلویش را با یک سرنگ پاک می کردند!
شبی که مایک مرد آن ها داخل اتاق هتل خواب بودند که ناگهان با صدای سرفه مایک از خواب بیدار شدند
ظاهرا چیزی در گلوی خروس بدون سر گیر کرده بود و او در حال خفه شدن بود. آن ها سریع به دنبال سرنگ گشتند اما متوجه شدند که آن را در محل نمایش جا گذاشته اند.
قبل از آن که آن ها وسیله جایگزینی را پیدا کنند مایک، مرغ بدون سر داستان مرده بود!
مایک، خروس بدون سر، چگونه زنده ماند؟
توضیحات دانشمندان در مورد زنده ماندن مایک شگفتانگیز است و بسیاری را به حیرت انداخته است.
طبق نظریه دانشمندان، چاقوی شاهرگی که برای سربریدن مایک استفاده شد، به طور ناشی از لخته خونی در محل برش، از خونریزی و مرگ او جلوگیری کرده بود.
علاوه بر این، بخشهایی از ساقه مغز و گوش مایک، همچنان باقی مانده بودند.
به دلیل این که فعالیتهای اصلی مانند تنفس و ضربان قلب در مرغ و خروس توسط ساقه مغز کنترل میشود.
بخشی از ساقه مغز که باقی مانده بود، توانسته است عملکردهای اساسی را حفظ کند و مایک را به زندگی ادامه دهد.
بنابراین، با این حالت خاص، مایک توانسته بود بدون سر، به زندگی خود ادامه دهد و شگفتیبخشی را برای همهٔ دیدارکنندگان فراهم کند.
این ماجرا نشان دهندهٔ این است که زندگی و مکانیسمهای بیولوژیکی موجودات، گاهی از طرق غیرمنتظرهای میتواند پیچیده و شگفتانگیز باشد.
مایک چقدر بدشانس بوده کاش همون اول میمرد😬معلوم نیست چقدر اذیت شده بیچاره