روانپزشکان عمدتاً بر جنبه های روانشناختی اختلالات روانی تمرکز می کنند و اغلب علل فیزیکی بالقوه را نادیده می گیرند.
با این حال، تحقیقات در حال ظهور رابطه معنادار بین سلامت جسمانی و رفاه روانی را روشن می کند.
شناخت این موضوع که اختلالات روانی می توانند در شرایط جسمانی پایه داشته باشند، راه های جدیدی را برای رویکردهای درمان جامع باز می کند.
ارتباط مشکلات روانی با ریشه های فیزیولوژیکی بر اهمیت شیوه های مراقبت بهداشتی یکپارچه تاکید می کند.
با اذعان به پیوستگی ذهن و بدن، پزشکان می توانند چارچوب های تشخیصی جامع تری را اتخاذ کنند که نتایج درمانی مؤثرتری را برای افرادی که چالش های سلامت روان را تجربه می کنند به دست آورند.
تاکید بر نقش عوامل فیزیکی در اختلالات روانی نه تنها دقت تشخیصی را افزایش میدهد، بلکه ماهیت چند بعدی سلامت انسان را نیز برجسته میکند و باعث تغییر به سمت مداخلات درمانی فراگیرتر میشود که به طور همزمان به هر دو مؤلفه بیولوژیکی و روانشناختی میپردازند.
اختلالات روانی
در حالی که برخی از اختلالات روانی ممکن است به نظر بیاید که صرفاً علل روانی دارند، اما در واقعیت، بسیاری از آنها دارای پایههای بیولوژیکی و علایم فیزیکی هستند
که از جمله عفونتها و وضعیتهای التهابی میتوانند باعث آن شوند. این مسئله اهمیت بالایی در تشخیص صحیح و درمان موثر اختلالات روانی دارد.
یکی از مواردی که نیاز به توجه دارد، اختلال عملکردی در مغز است که اغلب با اختلالات روانی اشتباه گرفته میشود.
برای مثال، در مورد جسیکا هیوستون، اختلالات عملکردی در مغز ناشی از بیماری خودایمنی او به وضعیتهایی مانند تیکها و اضطراب منجر شدند.
تشخیص درست این نوع اختلالات و تداخلات درمانی مرتبط میتواند بهبود قابل توجهی در کیفیت زندگی افراد مبتلا به این بیماریها داشته باشد.
همچنین، شواهد علمی نشان میدهد که عفونتها و وضعیتهای التهابی میتوانند بر سلامت روان تأثیرات بسیاری داشته باشند.
برای مثال، اختلالات مانند اختلال وسواس فکری-عملی و افسردگی ممکن است با عفونتهای مختلف مرتبط باشند و درمان این عفونتها میتواند بهبودی در علائم روانی ایجاد کند.
به طور کلی، درک عمیقتر از ارتباط بین علل بیولوژیکی و اختلالات روانی میتواند منجر به تشخیص دقیقتر و درمانهای هدفمندتر شود. این نوع درک میتواند به پیشرفتهای قابل توجهی در درمان اختلالات روانی منجر شود و به میلیونها فرد کمک کند تا زندگی بهتری داشته باشند.
علائم و طبقهبندی اختلالات روانی
از گذشته تاکنون، روانپزشکی اغلب بر توصیف علائم و طبقهبندی اختلالات روانی تمرکز کرده است، به جای آن که به علتهای زیرین و مکانیسمهای بیولوژیکی آنها پرداخته شود.
راهنمای تشخیصی و آماری اختلالهای روانی (DSM) که در سال ۱۹۵۲ منتشر شد، اصولاً شامل توصیفات، علائم و معیارهای تشخیصی است.
این رویکرد منجر به یکنواختی قابل توجهی در تشخیصها شده است، اما بدون در نظر گرفتن پایههای بیولوژیکی و مکانیسمهای زیرین اختلالات، این تشخیصها اغلب کارآمد نیستند.
موضوع همپوشانی بین علائم افسردگی و اضطراب نیز مورد بررسی قرار گرفته است.
برخی معتقدند که این دو اختلال واقعاً متمایز نیستند، با این حال تفاوتهای معناداری بین آنها وجود دارد.
به عنوان مثال، اختلال هراس با و بدون آگورافوبیا اختلافات مشخصی دارند، اما در بسیاری از موارد، این تفاوتها به طور کامل واضح نیستند.
در پژوهشهای گذشته، تلاشهای زیادی برای شناسایی مکانیسمهای زیرین و علایی اختلالات روانی صورت گرفته است، اما با چالشهایی روبرو بوده است.
سعی موسسه ملی سلامت روان در سال ۲۰۱۳ برای انتقال از تحقیقات مبتنی بر طبقهبندیهای DSM به مطالعه فرآیندهای بیماریهای مغزی انجام شد، اما این رویکرد نیز با موفقیت مواجه نشد.
با توجه به این چالشها، توجه بیشتر به تحقیقات بر روی مکانیسمهای زیرین اختلالات روانی، میتواند به درک عمیقتر و در نتیجه، درمانهای موثرتر این اختلالات منجر شود.
نفش ژنها در ابتلا به اختلالات روانی
تحقیقات نشان میدهد که ژنها ممکن است نقشی در ابتلا به اختلالات روانی داشته باشند، اما تنها چیزی که مهم است این نیست. برای مثال، استاد روانپزشکی و رواندرمانی در بیمارستان دانشگاه فرایبورگ آلمان، لودگر تبارتز ون الست، میگوید که بیماریهای مانند اسکیزوفرنی، اختلال نقص توجه-بیشفعالی، اضطراب و اوتیسم میتوانند ناشی از اختلال ژنتیکی 22q11.2 باشند.
بررسیها نشان میدهد که بسیاری از بیماران با علائم روانی یا نقایص شناختی در واقع دچار نوعی بیماری خودایمنی هستند. مطالعات در دانشگاه پنسیلوانی در سال ۲۰۰۷ نشان داد که ۱۰۰ بیمار با علائم روانپزشکی دچار بیماری خودایمنی بودند.
بدن آنها آنتیبادی علیه گیرندههای کلیدی در سلولهای عصبی به نام گیرنده NMDA تولید میکرد که باعث تورم مغز میشود و میتواند علائم متنوعی از جمله پارانویا، توهم و پرخاشگری را ایجاد کند.
این بیماری به نام آنسفالیت گیرنده ضد NMDA شناخته میشود و با درمان آنتیبادیها یا استفاده از داروهای ایمنیدرمانی یا استروئیدها قابل درمان است.
در موارد نادر، اختلال وسواس فکری-عملی نیز میتواند توسط سیستم ایمنی ایجاد شود. این وضعیت در دوران کودکی مشاهده میشود و به PANDAS معروف است. بررسیها نشان میدهد که حمله آنتیبادیها به نورونهای مغز ممکن است منجر به این اختلال شود.
بلیندا لنوکس، مدیر گروه روانپزشکی دانشگاه آکسفورد، آزمایشهایی را روی هزاران بیمار مبتلا به روانپریشی انجام داده است. او میزان آنتیبادیها را در نمونههای خون حدود ۶ درصد از بیماران پیدا کرده است که عمدتاً گیرندههای NMDA را هدف قرار میدهند.
تاثیرات این آنتیبادیها بر روی مغز و علائم بالینی متنوعی از تشنج گرفته تا روانپریشی و آنسفالیت هنوز مورد بررسی است.
بیماران روانپریش
مطالعات روی بیماران مبتلا به روانپریشی ناشی از سیستم ایمنی نشان میدهد که روشهای مختلفی میتوانند در درمان مؤثر این بیماریها موثر باشند.
از جمله این روشها میتوان به حذف آنتیبادیها و استفاده از داروهای ایمنیدرمانی یا استروئیدها اشاره کرد.
قبلاً، افراد مبتلا به آنسفالومیلیت میالژیک/سندرم خستگی مزمن اغلب نادیده گرفته میشدند یا بهطور نادر تمرکز بر روی تشخیص و درمان آنها قرار میگرفت.
اما پژوهشهای اخیر نشان میدهد که آنسفالومیلیت میالژیک ارتباطی با اختلالات ایمنی و متابولیک دارد.
اختلالات متابولیک هم میتوانند بر سلامت روان تأثیر بگذارند. مغز به انرژی فراوانی نیاز دارد و تغییرات در مسیرهای انرژی میتوانند در بروز اختلالات مختلف از جمله اسکیزوفرنی، اختلال دوقطبی، روانپریشی، اختلالات خوردن و افسردگی عمده نقش داشته باشند.
رژیم غذایی بیماران روانی
در دانشگاه استنفورد، واحد کلینیک روانپزشکی متابولیک در حال ارائه درمانهای مبتنی بر تغییر رژیم غذایی و سبک زندگی به همراه داروها به بیماران است.
یکی از موضوعاتی که در این کلینیک مورد توجه قرار میگیرد، مزایای احتمالی رژیم غذایی کتوژنیک است، که در آن مصرف کربوهیدراتها محدود میشود.
این رژیم غذایی باعث میشود بدن به جای استفاده از گلوکز، چربیها را به عنوان منبع اصلی انرژی مصرف کند و به تولید مواد شیمیایی معروف به کتونها بپردازد که میتوانند در مغز بهعنوان منبع اصلی سوخت استفاده شوند.
مطالعات نشان میدهد که بیماران مبتلا به بیماریهای روانی جدی، مانند افسردهگی و اضطراب، بهطور معناداری به درمانهای مبتنی بر تغییرات متابولیکی پاسخ مثبت میدهند.
از جمله این درمانها میتوان به داروها، مشاورههای روانپزشکی، تحریک مغناطیسی مغز و درمان با الکتروشوک اشاره کرد.
همچنین، تحقیقات در حال انجام در سراسر جهان نشان میدهد که سیستم ایمنی و فعالیتهای متابولیکی میتوانند نقش مهمی در بیماریهای روانی ایفا کنند.
بهطور مثال، مطالعات اخیر نشان میدهد که بیماران مبتلا به افسردهگی دارای سطوح بالاتری از پروتئینهای التهابی مانند سیتوکینها در خون خود هستند.
این آگاهی میتواند به شناخت بهتر بیماریها و ارائه درمانهای موثرتر کمک کند.
سخن پایانی
در زمینهٔ درک علل زمینهای اختلالات روانی، پیشرفتهای چشمگیری اتفاق میافتد. یک گروه پژوهشی در حال بررسی راههای مختلفی برای بهبود تشخیص ADHD هستند، از جمله طبقهبندی بیماران به زیرگروههای مختلف که برخی از آنها پیشتر شناخته نشده بودند. در فوریه ۲۰۲۴، گروههای مختلف پژوهشی در سه بیانیه مختلف اعلام کردند که نشانگرهای زیستی اختلالاتی مانند زوال عقل، اوتیسم و روانپریشی را میتوانند پیشبینی کنند.
جستجو برای ابزارهای تشخیصی بهتر احتمالاً با استفاده از هوش مصنوعی تسریع خواهد شد. بهعنوان مثال، شرکتی به نام Cognoa از هوش مصنوعی برای تشخیص اوتیسم در کودکان استفاده میکند، با تجزیهوتحلیل فیلمهایی از رفتارهای حرکتی آنها.
همچنین، موسسه علوم زیستی کمی (QBI) در کالیفرنیا از هوش مصنوعی برای ایجاد نقشه کاملاً جدیدی از تعاملات بین پروتئینها و شبکههای مولکولی که در اوتیسم نقش دارند، استفاده کرده است. این کار توسعه ابزارهای تشخیصی و درمانی را تا حد زیادی تسهیل میکند.
این پیشرفتها نقشهای امیدوارکننده برای آیندهای بهتر از اختلالات روانی را نشان میدهد. هرچند، برای حل بسیاری از مشکلات، لازم است که فاصله موجود بین علوم عصبشناسی و روانپزشکی کاهش یابد. بهطوریکه علوم عصبشناختی بر روی مطالعه و درمان اختلالات فیزیکی، ساختاری و عملکردی مغز تمرکز داشته باشد، در حالی که روانپزشکی با اختلالات روانی، عاطفی و رفتاری مواجه میشود.
دکتر تبارتز ون الست تصور میکند که در آینده، وقتی فردی که دچار اختلال روانی شده است با درمانهای معمولی بهبود نیافت، آزمون آنتیبادی انجام شود. این روش در کشورهای آلمان، بریتانیا، آمریکا و کانادا به کار گرفته میشود. این کشورها در ارتباط و نزدیکی بیشتری بین علوم عصبشناختی و روانپزشکی دارند که این امر برای تسهیل کارهای پژوهشی و تحقیقاتی بسیار مفید است. در نتیجه، بیماران بهتر و مؤثرتر درمان میشوند.
سوالات متداول اختلالات روانی
1. چه ارتباطی بین اختلالات روانی و سلامت جسمی وجود دارد؟
اختلالات روانی اغلب می توانند ریشه های فیزیکی داشته باشند، مانند عدم تعادل در شیمی مغز یا استعدادهای ژنتیکی.
2. آیا بیماری های جسمی می توانند در ایجاد اختلالات روانی نقش داشته باشند؟
بله، برخی بیماری ها یا شرایط فیزیکی مانند درد مزمن یا بیماری های خودایمنی می توانند خطر ابتلا به مشکلات سلامت روان را افزایش دهند.
3. عوامل سبک زندگی چگونه می توانند بر سلامت روحی و جسمی تأثیر بگذارند؟
عوامل سبک زندگی مانند رژیم غذایی، ورزش، خواب و مدیریت استرس نقش مهمی در حفظ سلامت روانی و جسمی دارند.
4. آیا شرایط پزشکی خاصی وجود دارد که معمولاً با اختلالات روانی همراه است؟
شرایطی مانند دیابت، بیماری قلبی و چاقی اغلب با اختلالات سلامت روانی مختلف وجود دارند.
5. ژنتیک چه نقشی در رابطه بین سلامت روان و سلامت جسمی دارد؟
ژنتیک می تواند استعداد ابتلا به اختلالات روانی و بیماری های جسمی را تحت تأثیر قرار دهد و ماهیت به هم پیوسته این دو جنبه سلامت را برجسته می کند.
6. آیا بیماری های جسمی درمان نشده می توانند علائم اختلالات روانی موجود را بدتر کنند؟
بله، بیماریهای جسمی درماننشده میتوانند علائم اختلالات روانی را تشدید کنند که دلیل آن استرس اضافه بر بدن و ذهن است.
7. آیا رویکردهای کل نگر وجود دارد که هم سلامت روان و هم سلامت جسمی را به طور همزمان مورد توجه قرار دهد؟
هدف از تمرینات کل نگر مانند یوگا، مدیتیشن، طب سوزنی و تغذیه درمانی با پرداختن به ماهیت به هم پیوسته سلامت روانی و جسمی، ارتقاء بهزیستی کلی است.
8. جستجوی مراقبت های یکپارچه برای افرادی که با اختلالات روانی با ریشه های فیزیکی بالقوه سروکار دارند چقدر مهم است؟
جستجوی مراقبت های یکپارچه ای که هم جنبه های روحی و هم جسمی سلامت را برای درمان جامع و نتایج مطلوب سلامتی در نظر می گیرد، بسیار مهم است.
نظرات کاربران